بنگر به چشم مست من
وين ابروي پيوست من
وين چون عروسان جست من
ديگر چه آيد دست من ؟ اي يار غايب از نظر
جانا به جعد موي تو
بر طره شب بوي تو
وان حلقه گيسوي تو
وان تيغزن ابروي تو
وان نرگس جادوي تو
از خود بده ما را خبر ! اي يار غايب از نظر
من عاشقي ديوانه ام
از خويشتن بيگانه ام
بر شمع خود پروانه ام
بهر تو در ميخانه ام
آتش مزن كاشانه ام
با آن نگاه پر شرر، اي يار غايب از نظر
خواهم پي ديدار تو
بهر گل رخسار تو
وان نرگس بيمار تو
گفتم هزاران بار تو
بر پاي مهماندار تو
گيرم سپس تنگت به بر ، اي يار غايب از نظر
رفتي و من مجنون شدم
بر بوي تو هامون شدم
از داغ تو جيحون شدم
وز عشق تو در خون شدم
از من چه مي خواهي دگر ؟ اي يار غايب از نظر
اي جان من
وي روح من
اي كشتي و اي نوح من
اي سينه مشروح من
بهر دل مجروح من
باز آي ديگر از سفر . اي يار غايب از نظر
اي پادشاه جم بيا
وي قبله اعظم بيا
اي صاحب خاتم بيا
اي منجي عالم بيا
اي وارث آدم بيا
وي زاده خيرالبشر ! اي يار غايب از نظر